در زیر به بررسی واژه های پرکاربرد رشته های مهندسی و برابر پارسی آن ها می پردازیم.برابرهای پارسی همان گونه که رسم همیشگی ماست از فرهنگ ریشه شناختی اخترشناسی و اخترفیزیک دکتر محمد حیدری ملایری اختر فیزیکدان و اخترشناس نپاهشگاه پاریس گزیده شده اند.این فرهنگ برخلاف نامش تنها به پیشنهاد واژه های پارسی برای ترم های دانش اخترشناسی و اخترفیزیک نمی پردازد بلکه شمار بالایی از واژه های دانش های دیگر را نیز دربر می گیرد،چه آنکه شاید دلیل این گستردگی پیوند تنگاتنگ دانش های گوناگون باشد.
+ تصاعد : فرایازی
به انگلیسی progression
این واژه از دو بخش فرا ( farâ- → pro ) و یازی ( yâzi, verbal noun of yâzidan ) ساخته شده است.در دانش ریاضی چند گونه فرایازی داریم:
فرایازی ِ حسابی،فرایازی ِ هندسی و فرایازی ِ هماهنگ(هارمونیک)
+ ثابت : پایا
به انگلیسی constant
این واژه از ستاک پاییدن گرفته شده است و یکی از پرکاربردترین واژه های دانشی و مهندسی است.پایای ِ گرانشی،پایای ِ گازها نمونه هایی از این کاربردهاست.
+ راژمان : سیستم
به انگلیسی system
راژمان از دو بخش راژ (from raž, from Av. rāz- "to direct, put in line, set) و مان ( verbal noun suffix used with (present and past stems, as in zâymân, câymân, sâxtemân, goftemân ساخته شده است.
+ شکل گیری : دیسش
به انگلیسیformation
هم چنین دیسه به جای فورم/ form، دیسار به جای فورمات/format، دیسول به جای فورمول/formula از این خانواده اند.
در تاریخ جهان، هر دورهای ویژگیهایی داشته است. در آغاز تاریخ، آدمیان
زندگی قبیلهای داشتند و دوران افسانهها بوده است. پس از پیدایش کشاورزی،
دورهی دهنشینی و شهرنشینی آغاز شده است. سپس دوران کشورگشاییها و تشکیل
پادشاهیهای بزرگ مانند پادشاهیهای هخامنشیان و اسکندر و امپراتوری رم
بوده است. پس از آن، دورهی هجوم اقوام بربری بدین کشورها و فروریختن تمدن
آنها بوده است. سپس دورهی رستاخیز تمدن است که به نام رنسانس شناخته شده
است. تا آن دوره ملل مختلف دارای وسایل کار و پیکار یکسان بودند. میگویند
که وسایل جنگی سربازان رومی و بربرهای ژرمنی با هم فرقی نداشته و تفاوت
تنها در انضباط و نظم و وظیفهشناسی لژیونهای رومی بوده که ضامن پیروزی
آنها بوده است. همچنین وسایل جنگی مهاجمین مغول و ملل متمدن چندان فرقی با
هم نداشته است.
از دوران رنسانس به این طرف، ملل غربی کمکم به پیشرفتهای صنعتی و ساختن
ابزار نوین نایل آمدند و پس از گذشت یکی دو قرن، ابزار کار آنها به
اندازهای کامل شد که ملل دیگر را یارای ایستادگی در برابر حملهی آنها
نبود. همزمان با این پیشرفت صنعتی، تحول بزرگی در فرهنگ و زبان ملل غرب
پیدا شد؛ زیرا برای بیان معلومات تازه، ناگزیر به داشتن واژههای نوینی
بودند و کمکم زبانهای اروپایی دارای نیروی بزرگی برای بیان مطالب مختلف
گردیدند.
در اوایل قرن بیستم، ملل مشرق پی به عقبماندگی خود بردند و کوشیدند که این
عقبماندگی را جبران کنند. موانع زیادی سر راه این کوششها وجود داشت و
یکی از آنها نداشتن زبانی بود که برای بیان مطالب علمی آماده باشد. بعضی
ملل چاره را در پذیرفتن یکی از زبانهای خارجی برای بیان مطلب دیدند؛ مانند
هندوستان، ولی ملل دیگر به واسطهی داشتن میراث بزرگ فرهنگی نتوانستند این
راه حل را بپذیرند که یک مثال آن، کشور ایران است.
برای بعضی زبانها، به علت ساختمان مخصوص آنها، جبرای کمبود واژههای
علمی، کاری بس دشوار و شاید نشدنی است، مانند زبانهای سامی - که اشارهای
به ساختمان آنها خواهیم کرد.
Observatoire de Paris
LERMA
61 Av de l'Observatoire
Bat. A
75014 Paris
France
علم در تاریخ نوشته ی " جان دزموند برنال" نام کتابی است که به بررسی سرگذشت دانش و فرگشت (تکامل) آن در سده های پیشین می پردازد.ترجمه ی این کتاب به فارسی بدست تنی چند از پژوهشگران و دانشمندان ایرانی به انجام رسیده است.هر یک از ترجمان (مترجم)ها به ترجمه ی بخشی از کتاب که در پیوند با زمینه های کاری آن هاست پرداخته اند.دکتر محمد حیدری ملایری نیز کار ترجمه ی جلد سوم،بخش نخست (علم در زمانه ی ما ) این کتاب را به انجام رسانیده است.
داده های بیشتر درباره ی این کتاب :
جان دزموند برنال، علم در تاریخ،
مجلد اول: جلد اول: پیدایش علم، ترجمه ی حسین اسدپور پیرانفر، جلد دوم:
انقلابهای علمی و صنعتی، ترجمه ی کامران فانی، 553 صفحه، 18000 تومان، مجلد
دوم: جلد سوم: علم در زمانۀ ما، ترجمه ی محمد حیدری ملایری و محسن ثلاثی،
جلد چهارم، علوم اجتماعی، ترجمه ی بهاء الدین خرمشاهی، 451 صفحه، 18000
تومان، تهران، امیر کبیر، چاپ اول 1354، چاپ سوم 1387.
برنامهی پرگار در تلویزیون بی.بی.سی پارسی هفتهی گذشته به بحث واژهسازی علمی و فنی
و به ویژه جایگاه زبان پارسی در این زمینه پرداخت. خوشبختانه مهمان آن
دکتر محمد حیدری ملایری، اخترشناس و اخترفیزیکدان ایرانی در نپاهشگاه
(رصدخانهی) پاریس بود که برای خوانندگان این وبلاگ آشنا است. مهمان دیگر
آقای داریوش آشوری بود. پرسش اصلی برنامه در واقع رودرروسازی دو دیدگاه در
این زمینه بود: یکی آن که باور دارد زبان پارسی تواناییهای لازم برای
واژهسازی علمی و فنی را دارد و نیازی به وامگیری بیدروپیکر از زبانهای
بیگانه به ویژه زبان انگلیسی را ندارد (دکتر حیدری). و دیدگاه دیگر که زبان
پارسی را «زبانی جهانی سومی» (؟) میداند که باید به روی «جهان مدرن»
«باز» شود (داریوش آشوری).
دیدگاه دکتر حیدری ملایری در پیشگفتار
«فرهنگ ریشهشناختی اخترشناسی و اخترفیزیک» به طور بسنده و شایان شرح داده
شده است. هم چنین در مقالهی دیگری از دکتر حیدری که در همین وبلاگ منتشر
شد به نام «با خشت و کاهگل نمیتوان آسمانخراش ساخت»
به برخی ایرادهای انتقادکنندگان این دیدگاه پاسخ داده شده است. هم چنین
دکتر حیدری در گفت وگویی با دوست گرامی مسعود لقمان در پایگاه ایرانشهر
دیدگاه خود را بازگفته است: بخش نخست - بخش دوم - بخش سوم دیدگاه داریوش آشوری هم در کتاب آخرش به نام «زبان ِ باز» شرح داده شده است.
- همخوانی یک به یک: در واژهنامهای تخصصی و علمی برخلاف شعر، هر مفهوم تعریف روشن و بیابهامی دارد. بنابراین از کاربرد یک واژه برای مفهومهای گوناگون خودداری میشود. همچنین دقت میشود که از تداخل با مفهومهای مرتبط پیشگیری شود.
- نیاز به واژههای معنا و اصطلاحهای بنیادین: واژههای انتزاعی یا «معنا»، چنان که در دستور زبان سنتی گفته میشود (مانند «اندیشیدن»، «معنا»، «مفهوم» و دیگرها)، در مقایسه با واژههای «ذات» (مانند در، مداد، درخت، ستاره، و دیگرها) پیوند ژرفتری با اندیشه دارند و بنابراین بنیادیترند. بی آن که بخواهیم به رابطههای باریک میان «ذات» و «معنا» بپردازیم، باید تأکید کرد که واژههای معنا سرچشمهی اصلی جداشدهها هستند، و زبان نیرومند را از تواناییاش در ساختن واژههای انتزاعی میشناسند. بنابراین لازم میدانیم که واژههای انتزاعی فارسی باشند. همچنین، زبان کارآ باید بتواند مفهومهای بنیادین را بر پایهی راژمان خود بیان کند. به همین دلیل است که ما لازم میداریم که مفهومهای کلاسیک مانند استوا، مقارنه، مقابله، اعتدال، دایره البروج، رصد کردن، رصد، و دیگرها برابر فارسی داشته باشند. هم اکنون این مفهومها برابرهای فارسی ندارند و ما برابرهای زیر را پیش نهادهایم، به ترتیب: هموگار (hamugâr)، همایستان (hamistân)، پادایستان (pâdistân)، هموگان (hamugân)، هورپه (hurpeh)، نپاهیدن (nepâhidan)، نپاهش (nepâheš).
- خوشآهنگی و زیبایی: این بسنده نیست که برابری برای اصطلاح خارجی ساخته شود، بلکه لازم است که برابرها خوشنوا باشند و به آسانی بازگویی (تلفظ) شوند. برای مثال، برای واژهی فارسی «کَشه» برای "خط" پیشنهاد شده است (افضلیپور، ۱۹۷۸ م/۱۳۵۷ خ) اما دشواری آن است که «خط کشیدن» میشود «کَشه کشیدن» و «خطی بکشیم» میشود «کَشهای بکشیم» که نه زیباست و نه عملی. از این گذشته، احتمال دارد که خط در اصل واژهای ایرانی باشد.
- درازای واژه: باید کوشید تا از واژههای دراز بسیارهجا دوری کنیم. اصطلاحهای انگلیسی کوتاه اند و اغلب بیش از دو سه هجا ندارند. اگر برابر فارسی دراز باشد
این
دستآورد فیزیکدانان اروپایی بسیار مهم است و ما ممکن است شاهد یکی از
پیشرفتههای عمدهی فیزیک ذرههای بنیادین در ۵۰ سال گذشته باشیم. برای پی
بردن به اهمیت این کشف، باید اول به کوتاهی به چند نکته اشاره کنم تا مطلب
برای مخاطبان شما روشنتر شود.
ذرههای بنیادین، ذرههایی هستند مثل الکترون، پروتون، نوترون و ذرههای
دیگر از این نوع که ماده را تشکیل میدهند. شناختی که ما از این ذرهها و
قانونهای فیزیکی حاکم بر آنها داریم، زاییدهی تئوری یا نگرهای است که
از پژوهشهای صدها فیزیکدان برجسته در صد سال گذشته به وجود آمده است. این
نگرهی فیزیکی بسیاری از پدیدههای ذرههای بنیادین را توضیح میدهد و
البته پرسشهایی هم هستند که هنوز بیپاسخاند.
یکی از این پرسشها این است که ...
دکتر محمد حیدری ملایری، اخترفیزیکدان رصدخانه ی پاریس:
نوبل فیزیک برای تقدیر از تحقیقاتی پیرامون تحول و آینده گیتی
جایزه ی نوبل فیزیک سال ۲۰۱۱ به گروهی دانشمند، متشکل از دو پژوهشگر
امریکایی و یک پژوهشگر امریکایی استرالیایی تبار اعطا گشت. این سه
اخترفیزیکدان که همگی حدوداً ۵۰ ساله هستند، برای تحقیقاتشان پیرامون
کیهان شناسی و خصوصاً تحول گیتی مورد تقدیر قرار گرفته اند. رادیو فرانسه، سائول پرلماتر، رییس طرح کیهان شناسی ابرنو اختر دانشگاه
کالیفرنیا است و دو برنده ی دیگر جایزه ی نوبل فیزیک سال 2011، یعنی
آدام رایس و برایان اشمیت، جزو دانشمندان برجسته ی مرکز اخترفیزیک شناسی
دانشگاه هاروارد به حساب می آیند.
روشنگری بیشتر با دکتر محمد حیدری ملایری، اخترفیزیکدان رصدخانه ی پاریس:
پژوهش این برندگان جایزه ی نوبل در زمینه ی کیهان شناسی است و دست
آورد آنها نظر ما را نسبت به "فرگشت" یا تحول گیتی و به ویژه آینده ی
گیتی تغییر داده است.
مقصود از گیتی سراسر هستی است. گیتی از میلیاردها کهکشان پدید آمده که هر
کهشکان خود از میلیاردها ستاره درست شده است و میدانیم که هر ستاره
خورشیدی است. قبلاً اشاره کنم که در اخترشناسی، نباید گیتی را با کیهان و
جهان اشتباه کرد. هر کدام معنای ویژه ای دارند.
گفتیم که گیتی همه ی هستی است و از همه ی کهکشانها تشکیل شده است.
کیهان بخشی از گیتی است و جهان به محیط سیاره ها گفته میشود. مانند
کره ی زمین که جهان ماست و در گیتی جهان های بسیاری وجود دارند.
برای پی بردن به اهمیت کار این اخترفیزیکدانان باید ببینیم که پیش از
دست آورد آنها میزان دانسته های ما در زمینه ی کارشان چه بوده است.
میدانیم که همه ی کهکشانها دارند با سرعت سرسام آوری -هزاران کیلومتر
در ثانیه- دارند از هم دور میشوند. هرچه کهکشانها دورتر بشوند، سرعت
گریزشان بیشتر است. دورترین کهکشان ها با سرعت نزدیک به نور، یعنی
300هزار کیلومتر در ثانیه حرکت میکنند.
این پدیده و چند پدیده ی مهم دیگر که در اینجا به آنها نمی پردازیم،
بر این دلالت دارند که در گذشته ی بسیار دور، 13-14 میلیارد سال پیش،
چیزی روی داده که منشاء این گریز و یا دور شدن کهکشانها از هم است. در
واقع، این رویداد که "بیگ بنگ" نامیده میشود، سرآغاز گیتی است ...
بنا بر آخرین گزارش ناسا سرانجام گویا تکلیف یکی از بحث برانگیزترین موضوعات علم ستارهشناسی روشن شده است؛ آندرومدا کهکشان راه شیری را نابود می کند!
پس از یک قرن بحث و جدل و فرضیههای مختلف پیرامون سرانجامِ دو کهکشانِ "راه شیری" و "آندرومدا"، دانشمندان ناسا خاطرنشان ساختهاند که کهکشان آندرومدا که با سرعت بسیار زیادی به سوی کهکشان ما- کهکشان راه شیری- در حرکت است، در کمتر از چهار میلیارد سال دیگر، سرانجام با کهکشان ما برخورد خواهد کرد و یکی از بزرگترین فجایع گیتی را سبب خواهد شد.
به گزارش رادیو فرانسه، دکتر محمد حیدری ملایری، اخترفیزیکدان نپاهشگاه پاریس درباره این موضوع مهم می گوید: کهکشان ما، "راه شیری"، نزدیک به 200 میلیارد ستاره دارد که خورشید یکی از ستارگان آن است. در همسایگی کهکشان ما، کهکشان دیگری وجود دارد به نام "آندرومدا" که در فاصلهی دوونیم میلیون سال نوری قرار گرفته است. یعنی نور که با سرعت 300هزار کیلومتر در ثانیه حرکت میکند، دو میلیون و 500هزار سال وقت لازم دارد تا به ما برسد. آندرومدا کمی از کهکشان ما بزرگتر است.
در حدود 100 سالی است که میدانیم آندرومدا به سوی کهکشان ما در حرکت است، اما نمیدانستیم که آیا با کهکشان ما برخورد میکند یا از کنار آن رد میشود. خبر جدید در این باره که به آن اشاره کردید، این است که اخترشناسان پس از چند سال رصد با تلسکوپ فضایی "هابل"، به این نتیجه رسیدهاند که این دو کهکشان با هم تصادف خواهند کرد.
در این پژوهش جدید، سوی حرکت آندرومدا به خوبی مشخص شده است. بنا به این پژوهش ها، آندرومدا هماکنون با سرعت 400هزار کیلومتر در ساعت یا 120 کیلومتر در ثانیه به سوی ما میآید و در حدود چهار میلیارد سال دیگر با کهکشان ما برخورد خواهد کرد. در این برخورد، ستارگان هریک از این کهکشانها به درون کهکشان دیگر رانده میشوند، مثل مولکولهای دو گاز که با هم درمیآمیزند.
اینکه خورشید ما با ستارهی دیگری از آن کهکشان برخورد کند، ممکن است، ولی احتمالش کم است. خطر جای دیگری است. بر اثر نیروهای گرانشی که هستههای این کهکشانها بر هم وارد میکنند، مدارهای ستارگان تغییر خواهند کرد. خورشید ما هماکنون در فاصلهی 30هزار سال نوری از مرکز کهکشان به گرد آن در حرکت است و هر 200 میلیون سال یک بار، مرکز کهکشان را دور میزند. بر اثر برخورد این دو کهکشان با هم، خورشید به ناحیههای بیرونی پرتاب خواهد شد. ممکن است که در این پرتاب زمین و دیگر سیارهها مدارشان را به گرد خورشید حفظ کنند، ممکن هم هست که سیارهها، از جمله زمین، هریک به سویی پرتاب بشوند...
موضوع پژوهشهای من در اخترشناسی و
اخترفیزیک چگونگی به وجود آمدن ستارگان پرجرم است؛ یعنی ستارگانی که جرمشان
دست کم 10 برابر از جرم خورشید بیشتر است. امروزه میدانیم که ستارگان
عادی، مانند خورشید، چگونه پدید آمدهاند، ولی مسئله بهوجود آمدن ستارگان
پرجرم هنوز حل نشده است.
وارد شدن به جزئیات در اینجا آسان
نیست، چون موضوع بسیار تخصصی است. چیزی که برای همگان میتوانم بگویم این
است که ما در دو کهکشان همسایه راه شیری خودمان (ابرهای بزرگ و کوچک
ماژلان) جسمهای خاصی کشف کردهایم (میغهای یونیده) که در برگیرنده
ستارگان نوزاد پرجرم هستند. نپاهش (رصد)های ما به کمک تلسکوپ فضایی هابل
و تلسکوپهای سازمان اخترشناسی اروپا در شیلی برای پژوهش در باره این
جسمهاست. نتیجه این پژوهشها در مجلههای تخصصی جهانی به چاپ رسیدهاند.
اخترشناسان و پژوهشگران فرانسوی در بخشهای گوناگون اخترفیزیک طرحهای
بسیاری دارند.
هماکنون بزرگترین طرحهای پژوهشی فرانسه (و دیگر کشورهای اروپایی همتای
آن) با همکاری بینالمللی انجام میگیرد. این روش هزینهها را کمتر میکند و
اجازه میدهد چندین طرح گوناگون را با هم به ثمر رساند و از تخصصهای
بیشتری برخوردار شد.
از میان این طرحهای بسیار میتوان
آلما (ALMA) را نام برد که شبکهای است از 60 تلسکوپ رادیویی، هرکدام به
قطر 12 متر و که در شمال شیلی در دست تهیه است و نخستین تلسکوپهای آن سال
آینده آغاز به کار خواهند کرد. گایا (GAIA) طرح دیگری است که سازمان فضایی
اروپا رهبری میکند و فرانسه در آن نقش مهمی دارد. این طرح عبارت است از
تلسکوپی فضایی برای اخترسنجی یک میلیارد ستاره در سراسر آسمان و بسیاری
پژوهشهای وابسته دیگر. قرار است این تلسکوپ سال 2011 به مدار فرستاده شود.
هزینه هریک از این طرحها صدها میلیون یورو برآورد میشود.
رادیو فردا: آنچه را که مردم بشقاب پرنده می نامند وجود خارجی دارد یا خیر؟
دکتر مجمد حیدری ملایری: در مورد اسم پدیده «بشقاب پرنده» چند کلمه توضیح بدهم. این نام مناسبی نیست، چون همه این اجسام به صورت بشقاب نیستند، انواع و اقسام دارند.
این نام اصلا از زبان انگلیسی می آید و برمی گردد به سال های بعد از جنگ جهانی دوم که موج پیدا شدن این نوع اشیاء راه می افتد.
محمد حیدری ملایری
در آن زمان چون کسی که این اشیای نورانی را نخستین بار دید آن را بشقاب پرنده نامید، این نام هنوز استفاده می شود. او یک بازرگان آمریکائی بود به نام کنس آرنولد. او چند بار که با هواپیمای شخصی خود در حرکت بوده اینها را دیده بود.
اما الان در زبان های اروپائی، انگلیسی، فرانسه به آن می گویند «جسم های پرنده ناشناخته» و به تازگی سازمان پژوهشی فرانسه که بخشی از کارهای آن مطالعه همین پدیده است، به آن نام «پدیده هوا فضائی ناشناخته» داده است.
اینها اشکال گوناگونی دارند، مثلا کروی یا سیگارمانند. بعضی مواقع هم شکل خاصی ندارند.
ولی وجه مشترک آنها نورانی بودن این اجسام است، با سرعت زیاد حرکت می کنند و به نحو عجیبی جای خودرا تغییر می دهند، قدرت مانور دارند، گاه به چند جسم نورانی تجزیه می شوند و غیره.
برپایی: فوریهی ۱۹۹۵
Developped and maintained by the exoplanet TEAM
روزآمد: 30 اکتبر 2013 (1029 planets)
Please report any problems to vo.exoplanet@obspm.fr
هدف از این یادداشت توضیح کوتاهی است دربارهی چرایی و چه گونگی ساخت واژههای نپاهیدن و نپاهشگاه که "فرهنگ ریشه شناختی اختر شناسی و اختر فیزیک" پیش نهاده است. گرچه توضیحهای لازم در آن فرهنگ زیر درآیهی observe آمدهاند چنین مینماید که برخی منتقدان رغبتی به خواندن آن توضیحها ندارند. البته انتقاد لازم است و بحث سودمند. ولی انتقاد هنگامی سازنده خواهد بود که انتقادگر به همهی دادهها توجه کرده باشد. از سوی دیگر هستند کسانی که آن توضیحها را دریافتهاند و آن واژههای پیشنهادی را به کار میبرند.
مساله این است که ما در فارسی واژهی فراگیری برای مفهوم observation نداریم. نخست این مفهوم را بازنماییم تا روشن باشد دربارهی چه بحث میکنیم. این مفهوم را میتوان چنین تعریف کرد: «پاییدن، زیر نظر گرفتن، و توجه مرتب به منظوری خاص، بیش تر دانشی، به ویژه از راه اندازهگیری». observation بنیادیترین مفهوم دانشهای آروینی (تجربی) است. پایهی دیگر این دانشها theory (نگره) است که در این مختصر به آن نمیپردازیم.
حال که مفهوم را شناختیم پیش از هر چیز ببینیم واژهی observe از کجا آمده است. واژهی observe در حوالی سال ۱۳۸۶ م. از زبان فرانسوی به انگلیسی میانه راه یافته است. زبان فرانسوی خود آن را از لاتینی observare گرفته است به معنای «نگاه کردن، نگاه داشتن، پاس دادن، مراقبت کردن»، از پیشاوند -ob «بر، به» و servare «پاس داشتن، نگاه داری کردن». این واژهی لاتینی هم ریشه است با اوستایی -har «نگاه داشتن، پاس داشتن، توجه کردن»، haraiti «نگاه میدارد»، -harətar «نگاه دارنده، پاس دار»، -harəθra «نگاه داری، پاس، مراقبت». این واژهی اوستایی ریشهی واژهی فارسی «زنهار» است به معنای «پناه، امان». همچنین هم ریشه است با یونانی heros «نگاه دارنده، پهلوان، قهرمان». ریشهی پوروا-هند-و-اروپایی -ser* «نگاه داری کردن».
چنان که گفتیم، در فارسی واژهی عامّی برای این مفهوم نداریم. در اخترشناسی آن را «رصد» میگویند، ولی بیرون از اخترشناسی برای آن واژههای دیگری به کار میبرند: «مشاهده، مشاهدهگری، ملاحظه، نگرش، و دیگرها». این وضع زایندهی دست کم سه مساله است:
۱) این برابرهای دوم هر چه باشند مفهوم observation در فارسی دستخوش بُریدگی (dichotomy) است. واژههای نمایندهی این بریدگی (از یک سو «رصد» و از سوی دیگر «مشاهده، ملاحظه، نگرش») هیچ ربط واژگانی با هم ندارند. این نکته نشان میدهد که شیوهی رویکرد فارسیزبانان به مفهوم های دانشی، روششناسی دانشی، و شناختشناسی پیچیده و مسالهدار است.
به سخنی دیگر، فارسیزبانان خودکارانه درنمییابند که پایهی آن چه اخترشناس میکند با آن چه زیستشناس، جانورشناس، یا مردمشناس میکند، در اصل یکی است. این چنین بریدگی مانعی است در راه ساختن اندیشهی روشمندانه و دانشی. و ای کاش این تنها مورد ِ سنگ بر سر راه خود انداختن و لقمه را دور سر گرداندن در زبانی میبود که به دقت نیازمند است.
۲) واژهی «مشاهده» به معنای observation در فارسی پیشینه ی چندانی ندارد و از اصالتی برخوردار نیست. برابری است که برخی مترجمان بی آن که به امکان های زبان فارسی توجه کرده باشند با سهلانگاری به کار بردهاند. این واژه در مقایسه با واژههایی چون خوردن، پریدن، خواندن، دویدن، دیدن معنای دقیقی ندارد.
به فرهنگها روی آوریم: «ادراک با چشم و بینش و نگاه و نظر. معاینه کردن. نظارت. دیدار. یکدیگر را رویاروی دیدن.» مشاهده همچنین اصطلاحی است عرفانی: «نزد عرفا عبارت از حضور است». وجود این همه معنا برای «مشاهده» نشان میدهد که واژهی دقیقی نیست. مشاهده در اصل واژهای است دوطرفه، مانند مجادله (با هم جدل کردن)، مقابله (با هم رو به رو شدن)، معامله، مذاکره (با هم گفت و گو کردن)، مکاتبه (براى هم نوشتن)، مشاهده: یکدیگر را دیدن. اما در observation تنها یک سو، یعنی انسان، است که نگاه میکند و خبری از «نگاه به همدیگر» نیست.
افزون بر این کاستیها، «مشاهده» واژهای است چهارهجایی که فعل بسیط ندارد. بدین معنا که «مشاهده کردن» از پویایی، نرمش، و توانایی لازم برای ساختن جداشدهها برخوردار نیست. در زبان دانشی وجود همکردها دشواری مهمی است. برای آگاهی بیش تر نگاه کنید به مقالهى "بحثی درباره ی صرف فعل در زبان علمی فارسی" (از همین نگارنده به سال ۱۳۵۲ خ).
چنین مفهوم بنیادینی در دانش به برابر ِ فارسی ِ استوار، سنجیده، و دقیقی نیاز دارد. برای پدید آوردن راژمان (سیستم) ِ زبانی توانایی که پاسخ گوی نیازهای دانشی و فنی باشد، باید از چنین سهلانگاریها و بیدقتیها دوری گزید. گزارهی شمارهی ۲ در پیشگفتار «فرهنگ ریشهشناختی اخترشناسی و اخترفیزیک» لازم میداند که مفهوم های بنیادی دانشی برابر ِ فارسی ِ مناسب داشته باشند. و این وظیفهی علاقهمندان به نگاهداشت و توانایی فارسی است که چنین برابری را بیافرینند، با یاری گرفتن از همهی امکان ها از جمله دست آوردهای زبان شناسی، به ویژه زبان شناسی تاریخی و مقایسهای.
۳) برابر ِ دیگر ِ observation واژهی «رصد» است (در عربی به معنای «مواظبت، نگهبانی، مراقبت») که تنها در اخترشناسی به کار میرود. این واژه در پزشکی، روان شناسی، هواشناسی، جامعهشناسی، و ده ها رشتهی دیگر که با observation سروکار دارند به کار نمیرود. مثلن گفته نمیشود «رصد گروه های اجتماعی»، «رصد بیمار»، «رصد رفتار جانوران». همچنین «رصدخانه» تنها در اخترشناسی کاربرد دارد و در فارسی با برابرهایی چون «رصدخانهی بیماران»، «رصدخانهی دانش های انسانی و اجتماعی» و «رصدخانهی حقوق بشر» رو به رو نمیشویم، مگر در کار کسانی که برای ترجمه تنها از نرمافزار استفاده میکنند.
بر پایهی این تجزیه و تحلیل و به پی روی از روششناسی ِ دانشی و نیاز به روشناندیشی و دقت، منطقی مینماید که برای مفهوم بنیادین observation واژهی یگانهای در فارسی داشته باشیم. فرهنگ ریشهشناختی اخترشناسی و اخترفیزیک وظیفهی خود دانسته است که به این نیاز پاسخ گوید. برابر فراگیری که میتوانست برای مفهوم observation به کار رود واژهی «پاییدن» است که ابوریحان بیرونی گاه به جای «رصد» به کار برده است: «و بپای تا به دایره اندر آید» (التفهیم، برگ ۶۴)، «و بپای ارتفاع آفتاب را» (التفهیم، برگ ۳۱۳). شادروان جلالالدین همایی در واژهنامهی «التفهیم» میگوید: «پاسیدن و پاییدن: رصد کردن و مراقبت کردن در احوال ستارگان».
در این جا برای روشنی باید به کالبدشکافی این واژه بپردازیم. پاییدن از فارسی میانه -pātan/pāy میآید به معنای «نگاه داری کردن، مراقبت کردن»، سغدی p’y «پاییدن، مراقبت کردن»، فارسی باستان -pā «مراقبت کردن»، -patā «نگاه داشته، مراقبت شده»؛ اوستایی -pā «نگاه داری کردن»، pati «نگاه میدارد»؛ -(nipā(y «پاسیدن، مراقبت کردن»، -nipātar «نگاه دارنده، مراقبتکننده»؛ -nipāθri «زن مراقبتکننده»؛ بسنجید با سنسکریت -pā «نگاه داری کردن، مراقبت کردن»، tanū.pā «تنپا، محافظ بدن»، -paś.pā «چوپان»؛ یونانی poma «سرپوش، در، کلاهک»، poimen «چوپان»؛ لاتین pascere «چراندن»، pastor «چوپان»؛ ریشهی پوروا-هند-و-اروپایی -pā* «نگاه داری کردن، خوراندن». پاییدن در فارسی به چند دیسهی دیگر به کار میرود: پاهیدن (گویشهای لاری و گراشی)، پاسیدن، پاستن (گیلکی). تبدیل فونمهای h و i و s به هم در زبان های هند-و-اروپایی فراوان است (هیدروژن/ئیدروژن، سند/هند).
اما به کار بردن پاییدن برای observe خالی از اشکال نیست، زیرا این واژه در فارسی معنای دیگری دارد که «ادامه داشتن، پایدار ماندن» است و در آن معنا بسیار به کار میرود: «... اما نور تنها یک لحظه پایید» (سیمین دانشور، «جزیرهی سرگردانی»، برگ ۵). همچنین پاییدن به این معنا در زبان دانشی ِ فارسی کاربرد بسیار دارد: پایا، دماپای، پای داری، پایندگی. وجود این معنای دوم، به احتمال، به سبب بر هم افتادن -pātan/pāy بر -pattutan/pattāy «استمرار داشتن» در فارسی میانه است.
به این دلیلها، برای توانا کردن زبان علمی فارسی، فرهنگ ریشهشناختی اخترشناسی و اخترفیزیک نپاهیدن (nepāhidan) را برابر (observe (v پیش نهاده است. این واژه از دو بخش ساخته شده است: پاهیدن که همان پاییدن است، چنان که در بالا آمد و پیشاوند -ne. این پیشاوند به معنای «پایین، به سوی پایین» در فارسی در واژههای «نگاه، نگر، نشستن، نهفتن، نفرین» وجود دارد. ریشهی آن به اوستایی/فارسی باستان -ni «پایین، در» برمیگردد، و هم ریشه است با سنسکریت -ni «پایین»، یونانی neiothen «از پایین»؛ همچنین انگلیسی nether (برای نمونه در نام انگلیسی کشور هلند: Netherlands نام آن در فرانسوی Pays-Bas)، آلمانی nieder؛ ریشهی پوروا-هند-و-اروپایی *ni- «پایین، زیر».
با پذیرفتن نپاهیدن برای observe منطقی است که همهی جداشدههای این مفهوم را با آن بیان کنیم: نپاهش، نپاهیده، نپاهشگر، نپاهیدنی، و نپاهشگاه برای رصدخانه.
البته ممکن است کسانی این رویکرد را بی هوده بدانند و بپندارند به چنین کوششهایی نیاز نیست. برای نمونه استاد ارجمند داریوش آشوری در پاسخ به پرسندهای گفتهاند: «باید بگویم که من هم مانند شما ضرورتی برای ساختن واژهی جانشین برای رصدخانه و واژههایی از این دست نمیبینم، آن هم با مایههای دوردست زبانهای کهن ایرانی که جز گروهی کوچک از زبان دانان و زبانشناسان با آن ها آشنا نیستند.»
این سخن ایشان بدین معناست که بحثهای بالا زایدند، یعنی نیازی به این گونه تجزیه و تحلیل روششناسانه و زبان شناسانه نیست، زیرا واژههای مشاهده و رصد و رصدخانه نیازهایمان را برآورده میکنند. با توضیحهایی که در بالا آمدند داوری در این باره بر عهدهی خواننده است. در ضمن بد نیست اشاره شود که واژههای نپاهیدن و نپاهشگاه را کسی که با اخترشناسی و دانش دقیق بیگانه است پیشنهاد نکرده، بلکه از سوی فیزیک دان، اخترفیزیک دان و اخترشناسی است که میکوشد در حیطهی تخصصیاش دشواری های پایهای فارسی را در پدید آوردن راژمان زبان علمی بشناسد و از میان بردارد. واژهی نپاهیدن دست آورد چند دهه پژوهش در زبان فارسی، گویشهای آن، پیشینیانش، ارجگذاری به میراثهای کهن آن، و اعتقاد به توانایی ذاتی ِ پیوستار فارسی است که بسیاری از آن ها ناآگاهند.
بگذریم. با واژههای بیبندوبار نمیتوان زبان دانشی داشت، و این گونه تجزیه و تحلیل که برای «نپاهیدن» آمد، بیشک لازم و سودمند است. این کار نقطههای ضعف اصطلاحهای فارسی را آشکار میکند و سبب به تر شناختن و فهمیدن مفهومها میشود. در فراروند این سبُک سنگین کردن ها مفهوم زبان اروپایی (در این جا observation) کالبدشکافی میشود. همچنین توضیح ِ روش ِ یافتن ِ برابر فارسی آگاهیهای فراوان دربارهی جنبههای گوناگون زبان فارسی به خواننده میدهد و تواناییهای ناشناختهی زبان فارسی را از تاریکی به روشنایی میکشاند.
اعتقاد به این که این بحثها ضرورت ندارند، به معنای محروم ساختن خود و فارسیزبانان از آموختن و شناختن و آموزشگری است. فرهنگ ریشهشناختی اخترشناسی و اخترفیزیک برابرهایی را که پیش مینهد به همین روش تجزیه و تحلیل میکند تا خواننده با بیش ترین دادهها دربارهی آن ها داوری کند. این گونه هشدار دربارهی بیضرورت بودن شامل حال واژههایی چون شهرداری، شهربانی، دادگستری، واژه، و ده ها نمونهی دیگر هم میشده، که به جای بلدیه، نظمیه، عدلیه، لغت، و دیگرها نشستهاند. ولی نباید به هیچ روی از رها کردن این واژهها تاسف خورد. فزون آن که هر واژهی نو با خود امکان های تازهای برای ساخت واژههای دیگر میآورد.
روش مقابل عبارت است از پذیرفتن واژههای نامناسب یا برابرهای اروپایی آن ها بی آن که کوشش لازم برای یافتن برابر فارسی آن ها بشود. برای روشن شدن مثالی بزنیم. فرض کنیم که با مفهوم های object و subject رو به رو باشیم. چنان که در بالا دیدیم جست و جوی برابر فارسی برای این مفهوم ها بسیاری آگاهیها دربارهی خاستگاه این واژهها به دست میدهد. این کار همچنین انگیزهای خواهد بود برای پژوهش دربارهی راه های تازه در حلّ دشواری های واژگان دانشی فارسی. میرشمسالدین ادیب سلطانی در ترجمهی «سنجش خرد ناب» کانت واژههای «برونآخته» و «درونآخته» را برای آن مفهوم ها به کار میبرد. فرهنگ ریشهشناختی اخترشناسی و اخترفیزیک «برآخت» و «درآخت» را ترجیح داده است. برای آگاهی بیش تر دربارهی چرایی و چه گونگی این واژهها به آن اثر نگاه کنید.
در مقابل، پذیرفتن واژههای فرانسوی «ابژه» و «سوژه» آفرینندگی چندانی ندارد، از ابتکار تهی است، و هیچ کمکی به حل دشواری های پیش روی اصطلاحشناسی فارسی نمیکند. همچنین اگر بخواهیم از استدلال «مانوس بودن» ِ واژهها برای مردم استفاده کنیم (که این هم داستان دیگری است) باید گفت ایرانیانی که با زبان فرانسوی آشنایی دارند بسیار در اقلیت اند. همه در مدرسه انگلیسی یاد میگیرند، انگلیسی زبان بینالمللی ِ چیره است، و بنابراین «آبجکت» و «سابجکت» برتریهای خود را دارند و نباید آن ها را دست کم گرفت.
نکتهی دیگری که در گفتهی استاد آشوری نیاز به باز کردن دارد «مساله»ی مایههای دوردستی است که گروه کوچکی آن ها را میشناسند. در کجای نپاهیدن چنین چیزی هست؟ چنان که آمد، نپاهیدن همان پاییدن، پاهیدن، پاسیدن است که در فارسی کنونی به کار میرود. پیشوند -ne هم چنانکه دیدیم در فارسی وجود دارد. کسی که نمیداند، به آسانی میتواند بیاموزد. در فرهنگ ریشهشناختی اخترشناسی و اخترفیزیک توضیحها آمدهاند. البته این فرهنگ همچنین واژههایی را پیش مینهد که ناشناسند. چرایی این در پیشگفتار آن اثر به گستردگی بازنموده شده است. این خردهگیری هنگامی میتوانست به جا باشد که آن واژههای نو توضیح و تشریح لازم را به همراه نمیداشتند. فرهنگ ریشهشناختی اخترشناسی و اخترفیزیک به روشنی و به شیوهای آموزشگرانه ناشناختهها را بازنموده است.
چرا باید اصل را بر نافهمی و ناتوانی مردم گذاشت و بدین وسیله دست و پا را بست و پیشرفت را مانع شد؟ چرا نباید اصل بر این باشد که فارسیزبان هوشمند است و توانایی فهمیدن دارد؟ جوانان تشنهی آموختن اند، درمییابند و دانستهها را به دورتر میبرند. کسی که میداند سزاست که آموزشگری کند و به دیگران آزادی گزینش دهد. این که ما برای دیگران تصمیم بگیریم که آنان نخواهند فهمید، و در نتیجه خود را سانسور کنیم، به داستان رقتانگیزی میماند که بازنمودنش فرصت دیگری میخواهد.
چیزی که محافظهکاران را میآزارد، به کار گرفتن الگوهایی است که در محدودهی سنتی نمیبینند. فرهنگ ریشهشناختی اخترشناسی و اخترفیزیک به پی روی از ابراهیم پورداود، بهرام فرهوشی، محمود حسابی، و میر شمسالدین ادیب سلطانی بر این باور است که امکان های زبانی ما به فارسی دری کرانمند نمیشوند و باید از همهی منبعهای پیشینهی فارسی و گویشهای آن بهره گرفت. تنها از این راه است که میتوان به فارسی توانایی لازم را برای بیان مفهوم های دانشی و فلسفی نوین داد. این گمان که تنها با فارسی ادبی پس از اسلام میتوان از پس ِ نیازهای روزافزون اصطلاحشناسی امروزین برآمد سرابی بیش نیست. روش سنتی، که خود را به زیرمجموعهی کوچکی از کل زبان فارسی مقید میکند، خردهکاری سادهانگارانه است. تنها با یاری گرفتن از زبان های مادر فارسی دری و امکانهایی که گویشها فرامینهند میتوان راژمان واژگانی ِ دقیق و پویا پدید آورد.
کار سنتگرایان را میتوان به کوشش برای ساخت آسمانخراش با خشت و گل همانند کرد. این کار نشدنی است، همچنان که رفتن به ماه با نردبان. برای بر پا کردن آسمانخراش باید از تکنیکها، روشها و مصالحی استفاده کرد که معمار سنتی با آن ها ناآشناست.
برگرفته از وبلاگ "شهربراز"
نویسنده : دکتر محمد حیدری ملایری
کتاب امروز، پاییز ۱۳۵۲ خورشیدی / ۱۹۷۳ میلادی – صفحهء ۴۵ تا ۴۸
بیان مفهومهای علمی و فنی غرب به زبان پارسی همواره با مسائل فراوانی روبرو بوده است. مقالهء حاضر بحثی است دربارهء یکی از جنبههای این دشواریها. در اوایل قرن نوزدهم، ایرانیان با فرهنگ و تمدن اروپایی تماس بیشتری یافتند. رفتن برخی از ایرانیان به اروپا برای آموختن علوم و فنون و نیز دعوت از اروپاییان برای تعلیم در ایران، سبب آشنایی هر چه بیشتر ایرانیان با علوم و فنون نوین شد. بویژه، بعد از مشروطه، گرایش بسیار به تالیف و ترجمهء کتابهای علمی و فنی پدید آمد، و علوم نوین به حوزههای درسی ایران وارد شدند.
این علوم نوین مفهومهایی داشتند که در زبان فارسی بیسابقه بودند، و طبعاً فارسی میبایست آنها را در خود جای دهد. اشکال، تنها در نداشتن اصطلاحهای نو نبود، زیرا در انتقالهای فرهنگی، همیشه هر زبان مفهومهایی را که ندارد به هر ترتیب از چند راه فراهم میآورد – مثلا از وام گرفتن اصطلاحهای بیگانه، و نیز ساختن واژههای نو در برابر آن مفهومها. اشکال اساسی یکی این بود که زبان دری چندان تجربهای برای درآوردن واژههای بیگانه به قاعدههای دستوری خود نداشته است. دیگر آنکه نثر علمی فارسی در زمان تماس با فرهنگ اروپایی توانایی چندانی نداشت، و به گفتهء ملک الشعراء بهار نه عربی بود و نه پارسی، و پر بود از روابط بیرویه و جملههای بیسروپای. [۱]
زبان فارسی با شیوهء منظم و منسجم اصطلاحشناسی یا ترمینولوژی
علمی اروپا روبرو بود که پس از رنسانس و انقلاب صنعتی رفته رفته روشدارتر
و تواناتر شده بود. مؤلفان و مترجمان آن دوره، تعدادی از اصطلاحهای
اروپایی، بویژه فرانسوی، را در گفتهها و نوشتههای خود وارد ساختند و نیز
از زبان عربی کمک گرفتند – اما در این کارها ضابطهای وجود نداشت؛ بعلاوه
عربی نیز با همین اشکالات، منتها از جنبههای دیگری روبرو بود. به عنوان
نمونه میتوان از اصطلاحهای زیر که در آن ایام به کار میرفته نام برد:
ضغظه، تر؟یب، جرثقیل، بارومطر، تحمیص، قوای معاونه، قوهء اتصالیه، مطلوئید،
موازنة المیاه، آلت سباحه، میزان الثقل، ایزومرفیسم، اراضی مرسوبه.
در ساختن برابر برای مفهومهای بیگانه، بنیادیترین و مهمترین نکته، درست فهمیدن آن مفهوم است. نه تنها باید آن مفهوم را کاملاً شناخت بلکه باید جداشدههای گوناگون آن را هم در دانشهای دیگر بررسید تا برداشتی همهجانبه از آن مفهوم داشت. نمونهی کوچکی که در بالا بدان اشاره شد همان term و determine است.
یکی از راههای ساختن برابر برای مفهومی بیگانه، بررسی ریشهشناسی آن مفهوم است. این روش بسیار سودمند است و در بیش از ۹۰ درصد موردها کارگر میافتد. البته همچنین به میزان شناخت واژهساز از آن مفهوم و نیز از ریشهشناسی در زبانهای آغاز و فرجام بستگی دارد. این روش را فرهنگستان یکم به شیوهای گسترده به کار برده است. نمونهها: آذرسنج، انگلشناسی، اژدرافکن، بادسنج، باستانشناسی، بندپایان، بیسران، پارینهسنگی، پرتونگاری، پنجهگرگیان، تکلپه، چینهشناسی، درشتخوار، دگردیسی، رویانشناسی، ریزبین، ریزخوار، زمینشناسی، زیستشناسی، فرازیاب، فشارنگار، کانشناسی، کوهزایی، گیاهشناسی، نمسنج، واگرایی و دیگرها. گروه دکتر مصاحب هم، چنین روشی را دنبال کرده است: آبپخشان، بَسپار، بادنگاشت، پیشینرود، پوشسنگ، تراگذر، تختان، تهتراز، تکگانی، تلسنگ، خودگانی، دگروار، دگرگانی، دماسنج، زیستکُره، سنگینکُره، سنگبستر، سیاخاک، نقشهنگاری، شورگن، کوردره، گردچال، واچرخه، موجنگاری، هملرز، همشید، همپار، یختاب.
در این پیوست برآنیم به بررسی درآیه ای دیگر از فرهنگ ریشه شناختی دکتر حیدری ملایری بپردازیم.درواقع این نوشتار سرآغازی خواهد بود بر رشته ای از جستارها که به واکاوی درآیه های فرهنگ یادشده می پردازد.البته خواست ما به چالش کشیدن برابرنهادهای پارسی دکتر حیدری ملایری نیست (چرا که جایگاه دانشی این دانشمند بزرگ کجا و دانسته های اندک ما کجا) بلکه می خواهیم پرکاربردترین ترم های دانشی را در قالبی چنین به خوانندگان و دوستداران زبان پارسی پیشنهاد کنیم. اکنون به یادکرد درآیه ی توانیک خواهیم پرداخت.
فرهنگ دکتر حیدری ملایری توانیک را برای واژه ی اروپایی دینامیک پیش کشیده است.
روشنگری ی دانشی و ریشه شناختی درباره ی «رایانگر»، برابر ِ فارسی ی ِ «کامپیوتر»
گزارش کوته نوشتهای به کار رفته در روشنگری ی بالا و نیز پیشگفتار و فهرست خاستگاهها و پشتوانه های پژوهشی ی این فرهنگ را نیز می توانید در همین نشانی ببینید و بخوانید.
نشانی زیر دربردارنده ی مقاله ی هایی است که دکتر حیدری ملایری آنرا به زبان های پارسی-انگلیسی و فرانسه در تارسیت رسمی خود نشر داده است.
گاهشمار ایرانی خورشیدیست، و این ویژگی را دارد که در آن سال با دو گذر
پیاپی پدیدار خورشید از هموگان (= اعتدال ⇐ پانوشت ۱) بهاری تعریف میشود.
گاهشمار ایرانی بر نپاهش (= رصد ⇐ ۲)های اخترشناختی دقیق استوار است، و
فزون براین دارای راژمان (= سیستم ⇐ ۳) اندرهلی (= کبیسه ⇐ ۴)
هوشمندانهای است که آن را از همتای اروپاییاش، گاهشمار گرگوری، با اینکه
جوانتر است، دقیقتر میکند.
این گاهشمار پیشینهای بس دراز دارد در فرهنگ ایرانی، و بویژه ژرفترین
ریشههایش به آیینهای زرتشتی میپیوندند.
این مقاله بر آن نیست که به تاریخ مفصل گاهشماری در ایران بپردازد، زیرا
پرسمانهای دیگری را فرا راه دارد. با این حال به کوتاهی کهنترین بنیادهای
این گاهشمار را باز مینماید.
خوانندگان علاقهمند میتوانند به اثرهای دیگری چون تقیزاده (۱۹۳۸)، بیرشک
(۱۳۷۳)، دانشنامهی ایرانیکا، و عبداللهی (۱۳۷۵) رجوع کنند.
گاهشمار ایرانی کنونی زاییدهی اصلاحی است که به رهبری اخترشناس، ریاضیدان،
و شاعر نامور عمر خیام (۱۰۴۸-۱۱۳۱ میلادی) در یکم فروردین ۴۵۸ هجری
خورشیدی (۲۱ مارس ۱۰۷۹ میلادی ⇐ ۵) صورت گرفته است.
از آنجا که این اصلاح به فرمان جلالالدین ملکشاه بوده، آن را گاهشمار
جلالی میخواندند.
دیسهی کنونی آن، که با تغییرهایی در گاهشمار آغازین جلالی پدید آمده، در
۱۱ فروردین ۱۳۰۴ (۳۱ مارس ۱۹۲۵) به طور رسمی در مجلس شورای ملی به تصویب
رسیده است.
دربارهی ِ ریشهی ِ واژهی ِ عشق
پزوهشی از
دکتر محمد حیدری ملایری
در تارسیت(website) رسمی ایشان بخوانید :
دکتر محمد حیدری ملایری ، اختر فیزیکدانِ نپاهشگاه پاریس
و
دانشمند سرشناس جهانی در رشته ی اخترشناسی و اختر فیزیک
Mohammad Heydari-Malayeri :
Astrophysicien et Observatoire de Paris
دکتر محمد حیدری ملایری ، اختر فیزیکدانِ رصد خانه ی پاریس یکی از دانشمندانِ سرشناس جهانی در اخترشناسی و اختر فیزیک به شمار می رود . کشف هایش در زمینه ی ستارگانِ پُرجرم ( massive ) ، یعنی ستارگانی که جرمشان دست کم 10 برابر از جرم خورشید بیشتر است ، شناخته ی متخصصانِ این رشته است .
دکتر محمد حیدری ملایری در سال 1326 در ملایر زاده شد و در خانواده ای فرهنگ دوست پرورش یافت . پدر بزرگِ مادری ایشان می توانست صدها بیت از حافظ ، فردوسی ، خیام و مولوی را از بربخواند و اگر بیتی را فراموش می کرد حتا اگر وسط شب بود همه ی اهل خانه را بیدار می کرد تا آن بیت را پیدا کنند . دکتر محمد حیدری ملایری از کودکی چنان به داستان های شاهنامه علاقه پیدا کرده بود که پیش از رفتن به دبستان شعر های فردوسی را از بر می خواند . کلاس های اول و دوم دبستان را در ملایر گذراند و سپس با خانواده اش به تهران نقل مکان کرد .
To function or work; to make something function or work
و پس از تعریف،ریشه شناسی واژه ی انگلیسی :
From L. operari "to work, labor," L. opus "a work, labor, exertion," Av. *āpah-, *apah- "to do, operate," see below," Skt. ápas- "work, action, religious act;" O.H.G. uoben "to start work, to practice, to honor;" Ger. üben "to exercise, practice;" Du. oefenen; O.E. æfnan "to perform, work, do," afol "power"); PIE base *op- "to work, perform
و سرانجام هر درآیه با ریشه شناسی برابرنهاد پارسی به پایان می رسد :
Âpâridan, from âpâr-, from Av. *āp(ah)- "to do, operate," as above, + suffix -ar (as in vadar- "weapon," zafar- "jaw," baēvar- "thousand," and so on), shifted to -âr, + -idan suffix of infinitives. The Av. *āpah- "to do, operate," is extant in Mod.Pers. xub "good;" Mid.Pers. hwp, xub "good;" from Av. huuāpah- "doing good work, masterly," from huu-, hv- "good" → eu- + āpah- "work, deed," hauuapanha- "creativity;" cf. Skt. sv-ápas- "doing good work, skillful;" PIE base *op-, as above
این فرهنگ در کنار آرمان ها و هدف های دانش گسترانه ی آن می تواند برای زبان پژوهانی که به زمینه ی ریشه شناسی واژه ها علاقه مندند نیز سودمند باشد.
آذرفرنبغ پسر فرخزاد؛ آذرباد پسر امید. کتاب سوم دین کرد،
ترجمهی فریدون فضیلت (۲ جلد)،
انتشارات فرهنگ دهخدا، ۱۳۸۱
آذرنوش، آذرتاش. راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان تازی (پیش از اسلام)،
انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۵۴
آموزگار، ژاله؛ تفضلی، احمد. زبان پهلوی، ادبیات و دستور آن، نشر معین،
تهران، ۱۳۷۳
آیوازیان (ترزیان)، ماریا. وام واژه های ایرانی میانهی غربی در زبان ارمنی،
مؤسسهی مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۱
اوستا کهن ترین سرودهای ایرانیان. گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه
(۲ جلد)، انتشارات مروارید، چاپ دهم، تهران ۱۳۸۴
ایرانشناخت، یادنامهی استاد ا. و. ویلیامز جکسن. بیست گفتار پژوهشی ایران
شناختی، گزارش جلیل دوستخواه، انتشارات آگاه، تهران، ۱۳۸۴
بهار، مهرداد. اساطیر ایران، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، تهران، ۱۳۵۲
بهار، مهرداد. واژه نامهی بندهش. بنیاد فرهنگ ایران، تهران، ۱۳۴۵
بهار، مهرداد. واژه نامهی گزیده های زاد اسپرم، بنیاد فرهنگ ایران، تهران، ۱۳۵۱
بهرامی، احسان. فرهنگ واژههای اوستا، فارسی و انگلیسی (۴ جلد)، ویراستار فریدون
جنیدی، بنیاد نیشابور، نشر بلخ، تهران، ۱۳۶۹
پور داود، ابراهیم. یادداشت های گاثاها (۱۳۳۶)، چ ۲، به کوشش بهرام فره وشی،
دانشگاه تهران، ۱۳۵۳
فرهنگی که در پیش رو دارید مفهومهای کلاسیک و نیز پیشرفتهی اخترشناسی نوین را با به دست دادن تعریفهای آنها باز مینماید. هدف این است که این فرهنگ اخترشناسان پیشهکار و همچنین اخترشناسان دوستکار (آماتور) را به کار آید. یک ویژگی برشمردنی این فرهنگ سهزبانه این است که ریشهشناسی واژههای انگلیسی و پارسی را نیز به دست میدهد. بنابراین دادههای ریشهشناختی این اثر میتوانند برای زبانشناسان نیز، بویژه آنان که به فرگشت زبانهای هند-و-اروپایی و شاخهی ایرانی آنها علاقهمندند، جالب باشند.
جدا از هدفهای آموزشی و دانشگستری، یکی از آماجهای اصلی این کار ادای
سهمی است به زبان پارسی از راه آفریدن فرهنگی جامع در اخترشناسی و
اخترفیزیک که دربرگیرندهی بیشترین و پیشرفتهترین مفهومهای این رشتهها
باشد.
گزینش اخترشناسی و اخترفیزیک زاییدهی این واقعیت است که اینها رشتههای
تخصصی داتار (مؤلف) هستند. اگر داتار زمینشناس، باستانشناس یا پژوهشگر در
رشتهی دیگری میبود پروژهی همانندی را در آن رشته پیش میگرفت. این
فرهنگ بر گزارههای بنیادین زیر نهاده شده است:
پروفسور محمد حیدریملایری، دانشمند سرشناس جهانی در اخترشناسی و اخترفیزیک است. افزون بر این، ایشان با آشناییای که با زبانهای کهن سانسکریت، اوستایی، پارسی باستان، پارسی میانه (پهلوی)، یونانی و لاتین دارد و همچنین مطالعهای که روی ۲۰ گویش ایرانی کرده، سالهاست که در زمینهی زبانشناسی تطبیقی، ریشهشناسی زبانهای آریایی و اصطلاحشناسی علمی زبان پارسی، پژوهش میکند.
«فرهنگ ریشهشناختی اخترشناسی-اخترفیزیک»، دستاورد این پژوهشها برای بازنمایی مفاهیم کهن و امروزین اخترشناسی نوین و تعاریف آنهاست که هماکنون به سه زبان انگلیسی، پارسی و فرانسه در اینترنت در دسترس همگان است. این فرهنگ عظیم را میتوان به قولی، ادای دِین ایشان به زبان پارسی که سهم مهمی در تمدن و فرهنگ بشری داشته است، به شمار آورد.
پروفسور حیدریملایری، در سال ۱۳۲۶ در ملایر به دنیا آمد. ایشان، دانشنامهی کارشناسی فیزیکشان را در سال ۱۳۴۸ از دانشگاه تهران گرفت و پس از گذراندن خدمت سربازی به ویراستاری کتابهای فیزیک در انتشارات فرانکلین پرداخت و همچنین بیش از ۱۰ کتاب در زمینهی فیزیک و اخترشناسی از انگلیسی به پارسی برگرداند.
در سال ۱۳۵۳، ایشان با بورس دولت فرانسه در اخترشناسی و اخترفیزیک راهی این کشور شد. حیدریملایری که از سال ۱۳۵۹ اخترفیزیکدان نپاهشگاه (رصدخانه) پاریس است، توانست در سال ۱۳۶۲ دکترای دولتی (بالاترین مدرک علمی فرانسه) را دریافت کند. او در این سالها کشف کرد که جسمهای ناشناخته در دو کهکشان همسایهی ما که ابرهای بزرگ و کوچک ماژلان خوانده میشود، میغ (سحابی)های یونیدهای هستند که توسط ستارگان پرجرم نوزاد به وجود آمدهاند.
پروفسور حیدریملایری در سالهای ۷۱-۱۳۶۴ با گروه اخترشناسان رصدخانهی بزرگ اروپا (ESO) در شیلی همکاری داشت و در آنجا زندگی کرد. ایشان همچنین طی سالهای ۷۰-۱۳۶۷ در سمت معاون گروه اخترشناسی رصدخانهی اروپایی، فعالیتهای علمیاش را پی گرفت.
مرکز پژوهشهای پروفسور حیدریملایری، ستارگان پرجرم (ستارگانی با جرمی دستِ کم، ۱۰ برابر جرم خورشید) و تأثیر آنها بر پیرامونشان است و در این زمینه به نتایج علمی مهمی نیز دست یافتهاند. اثبات اینکه جرم بیشینهی ستارگان بیش از ۱۲۰ برابر خورشید نیست، حال آنکه پیش از کشفیات ایشان، دانشمندان گمان میکردند ستارگانی تا ۵۰۰ برابر جرم خورشید وجود دارد که ایشان ثابت کرد که آنها نه یک ستاره، بلکه گروهی از ستارگاناند.
گفتنی است دستاوردهای پژوهشی پروفسور حیدریملایری، بارها با اطلاعیههای علمی از سوی سازمان فضایی امریکا (NASA)، سازمان فضایی اروپا (ESA)، مرکز پژوهشهای علمی فرانسه (CNRS) و رصدخانه پاریس به آگاهی همگان رسیده و بازتابهای گستردهای نیز در رسانهها یافته است.
آنچه در پی میآید گپوگفتی است با ایشان دربارهی زبانشناسی تطبیقی، ریشهشناسی و اصطلاحشناسی علمی زبان پارسی.