گفتگو با دکتر حیدری ملایری - بخش سوم
در ساختن برابر برای مفهومهای بیگانه، بنیادیترین و مهمترین نکته، درست فهمیدن آن مفهوم است. نه تنها باید آن مفهوم را کاملاً شناخت بلکه باید جداشدههای گوناگون آن را هم در دانشهای دیگر بررسید تا برداشتی همهجانبه از آن مفهوم داشت. نمونهی کوچکی که در بالا بدان اشاره شد همان term و determine است.
یکی از راههای ساختن برابر برای مفهومی بیگانه، بررسی ریشهشناسی آن مفهوم است. این روش بسیار سودمند است و در بیش از ۹۰ درصد موردها کارگر میافتد. البته همچنین به میزان شناخت واژهساز از آن مفهوم و نیز از ریشهشناسی در زبانهای آغاز و فرجام بستگی دارد. این روش را فرهنگستان یکم به شیوهای گسترده به کار برده است. نمونهها: آذرسنج، انگلشناسی، اژدرافکن، بادسنج، باستانشناسی، بندپایان، بیسران، پارینهسنگی، پرتونگاری، پنجهگرگیان، تکلپه، چینهشناسی، درشتخوار، دگردیسی، رویانشناسی، ریزبین، ریزخوار، زمینشناسی، زیستشناسی، فرازیاب، فشارنگار، کانشناسی، کوهزایی، گیاهشناسی، نمسنج، واگرایی و دیگرها. گروه دکتر مصاحب هم، چنین روشی را دنبال کرده است: آبپخشان، بَسپار، بادنگاشت، پیشینرود، پوشسنگ، تراگذر، تختان، تهتراز، تکگانی، تلسنگ، خودگانی، دگروار، دگرگانی، دماسنج، زیستکُره، سنگینکُره، سنگبستر، سیاخاک، نقشهنگاری، شورگن، کوردره، گردچال، واچرخه، موجنگاری، هملرز، همشید، همپار، یختاب.