پشتوانه های زبان پارسی
وضعیت اصطلاحشناسی در زمینهی اخترشناسی و اخترفیزیک و به طور کلی فیزیک
در زبان پارسی به هیچ روی رضایتبخش نیست. چنین وضعی زبان پارسی و گذشتهی
درخشان فرهنگ ایرانی را نمیزیبد. داتار آرزو دارد که در بهبود این وضع
سهمی ادا کند و امیدوار است که این اقدام دیگران را فراخواند تا این
خویشکاری مهم را به عهده بگیرند. ژرفانه به سببهای کاستیها بیندیشند و
راهحلهایی بیایند تا اصطلاحشناسی اخترشناختی پارسی را غنی سازند و
گستردهتر زبان پارسی را.
برای رویارویی با این چالش زبانی، باید همهی توانمندیهای زبان پارسی
را به کار بست نه تنها میراث ادبی نوین آن را.
فزون بر به کارگیری منبعهای پارسی میانه (یا پهلوی از حدود ۳۰۰ پ.م. تا
۷۰۰ م.)، پارسی باستان (از ۶۰۰ تا ۳۰۰ پ.م) و اوستایی (از ۲۰۰۰ تا ۳۰۰
پ.م)، ابزارهای زبانیک دیگری نیز برای به هدف رسیدن لازم اند.
گنجینهی گویشهای گوناگون پارسی کمک بزرگی خواهد بود.
این گویشها گاه دیسههای هند-و-اروپایی بسیار کهنی را حفظ کردهاند که در
پارسی ادبی یا رسمی امروزی وجود ندارند.
حتا گاه واژههایی در آنها دیده میشوند که یادآور ریشههای
پوروا-هند-و-اروپایی هستند، واژههایی که همتاهای پارسی باستان و اوستایی
آنها به ما نرسیدهاند (نگاه کنید به یادداشتها).
گویشهای پارسی کانهایی پرگوهرند که افسوسمندانه تا کنون به اهمیتشان در
توانمندسازی زبان پارسی توجه چندانی نشده است. تنها با به کارگیری همگی این ابزارها در طرحی سراسری است که پارسی
میتواند زبان دانشی/فنی توانمند و کارایى داشته باشد. چسبیدن تنها به
پارسی نوین و خودداری از به کارگیری گنجینهی زبانهای مادر پارسی و
گویشهایش، آن سان که روش سنتگرایان و محافظهکاران است، سخت نابسنده و
ناکارآمد مینماید، و بنابراین بخت کمی برای کامیابی دارد.
مدرک آشکار این ادعا نیز وضعیت نامطلوب کنونی اصطلاحشناسی پارسی در
رویارویی با شمار روزافزون اصطلاحهای بیگانه و نیز نبود هیچ گونه پروژهی
کارایی برای حل این مسئلههاست. در واقع، محدود بودن به پارسی ادبی مترادف
است با رضایت دادن به مجموعهی به نسبت کمشماری از واژهها و تکرار بیش از
حد ترکیبهای میان آنها. این همچنین به معنای محروم ساختن حود از داشتن
راژمان (سیستم) گستردهای از وندهایی ست که زبان پویا و دقیق علمی به آنها
نیاز دارد.
این رویکرد سنت گرایان، که بر پایهی محکم زبانیک استوار نیست، بیشتر
انگیزهی ایدئولوژیک دارد، و نیز از نشناختن پیشینهی زبان پارسی و ناآگاهی
از توانمندیهای چشم ناپوشیدنی زبانهای پارسی میانه، پارسی باستان، و
اوستایی برمیخیزد.
این رویکرد را میتوان به «شکسته بندزنی» و «خردهکاری» همانند کرد، حال
آنکه برای پدید آوردن راژمان اصطلاحشناسی توانمند به آفرینش و بازسازی
بنیادین نیاز است. همچنین گفتنی است که اساسیترین پیشرفتها در
اصطلاحشناسی علمی زبان پارسی در چند دههی گذشته زاییدهی باز به کارگرفتن
یا زنده کردن دیسهها و وندها از زبانهای مادر پارسی کنونی بوده است.
روشنتر گفته باشیم، ما بر این باوریم که روش سنتی توانایی لازم را برای
برآوردن نیازهای روزافزون اصطلاحشناسی در دانش، فلسفه، و فن ندارد. تنها
با یاری گرفتن از زبانهای مادر پارسی و امکانهایی که گویشها فرا مینهند
است که میتوان راژمان واژگانی دقیق و پویا پدید آورد. از آنجا که پارسی زبانی هند-و-اروپایی است، این بخت را دارد که از الگوها و
تجربههای گذشتهی زبانهای اروپایی استفاده کند، زبانهایی که
توانستهاند نیرومندترین راژمان اصطلاحشناسی دانشی را پدید آورند.
واژهسازی در زبان پارسی از همان الگوهایی استفاده میکند که در زبانهای
اروپایی به کار میروند، و واژههای مشترک میان پارسی و زبانهای اروپایی
فراوان اند.
همچنین باید دانست که این
زبان علمی بسیار توانمند اروپایی، که در واقع زبانی است ساختگی، برآیند کار
و کوشش دانشوران و زبانشناسان اروپایی است.
بویژه پس از نوزایش (رُنسانس) بود که اندیشهکاران و دانشوران اروپایی به
ذخیرههای زبانهای یونانی و لاتین برای پدید آوردن مفهومهای تازه روی
آوردند.
پارسی نیز میتواند همان راه را، شاید حتا راحتتر، با نیاکانش برود زیرا
میتواند از یافتههای اخیر زبانشناختی سود ببرد و نیز از لاتین و یونانی و
سانسکریت استفاده کند. به ویژه زبان سانسکریت، که خواهر/برادر زبان
اوستایی/پارسی باستان است، میتواند مدل و راهنمای بزرگی باشد.
پیشگفتار فراوا