پارسی گرایی یا سره گرایی! کدام یک؟
در این جستار به بررسی برخی نمودهایِ سره گرایی خواهیم پرداخت. از این رو نخست سَره گرایی را تعریف می کنیم. سره گرایی به معنای خودداری از به کار بردن واژگان بیگانه به ویژه واژه های عربی و جایگزین کردن آن ها با واژه هایِ پارسی است. ویژگی فَریست (عمده) سره گرایی، راندن واژه های عربی از زبان فارسی است آن هم تنها به دلیل عربی بودن آن واژگان. رویکردی که بر هیچ پایه ی زبانیکی استوار نیست. در برابر سره گرایی گرایش دیگری هست که می توان آن را فارسی گرایی یا پارسی گرایی نامید. دیدگاهی میانه روتر. میانه رو بدین معنا که باید به فارسی برتری داد اما نباید واژه هایِ عربی در فارسی را به هر بهایی کنار گذاشت، چرا که این واژه ها فارسی شده اند. به ویژه اینکه ادبیات کلاسیک ایران با این واژه ها نوشته شده است. گرچه هر یک از این دو گرایش جنبه های مثبت ویژه ی خود را دارند اما هیچکدام به پرسمان و مسئله ی بنیادی زبان فارسی – که در زیر بدان می پردازیم - نمی پردازند. در کنار این دو گرایش، گرایش سومی نیز مطرح است. پیروان این دیدگاه بر این باورند که نباید در زبان دخالت کرد. بلکه باید زبان را به حال خود رها کرد تا به گونه ای زاستاری (طبیعی) دگرگون شود و پیشرفت کند. این گرایش که سخت بوی کهنگی می دهد بسیار از واقعیت به دور است. چرا که می دانیم مفهومی به نام زبان زاستاری هستی ندارد و هیچ زبان توانمندی نیست که نتوان در آن ردپایِ دخالت هوشمندانه ی انسان را نیافت. تمامی زبان های اروپایی در پی دخالت و تصمیم دانشمندان ، نویسندگان و زبانشناسان از سده ی 17 ام به این سو به توانایی کنونی خود رسیده اند. برای نمونه زبان آلمانی زبانی است نیمه مصنوعی. زبان نروژی نوین صد در صد ساختگی (مصنوعی) است.