رسانه ی پارسی زبان دکتر محمد حیدری ملایری

اخترشناس و اخترفیزیکدان نپاهشگاه پاریس

رسانه ی پارسی زبان دکتر محمد حیدری ملایری

اخترشناس و اخترفیزیکدان نپاهشگاه پاریس

مشخصات بلاگ
رسانه ی پارسی زبان دکتر محمد حیدری ملایری

دکتر محمّد حیدری ملایری ، اخترفیزیکدانِ ایرانی نِپاهشگاه پاریس یکی از دانشمندان سرشناس جهانی در رشته هایِ اخترفیزیک و اخترشناسی ست. کشف ها و دستاوردهایِ ایشان شناخته ی دانشمندان و پژوهشگران جهان است . دکتر حیدری ملایری فزون بر اخترشناسی و اخترفیزیک فعالیت های گسترده ای در زمینه ی واژه سازی علمی فارسی و زبان شناسی دارند . دستاورد این فعالیت ها فراوا ( فرهنگ ریشه شناختی اخترشناسی و اخترفیزیک ) است . در این فرهنگ سه زبانه ، زبان فارسی هم پایِ دو زبان تراز یک جهان ، فرانسه و انگلیسی ، به پیش می رود . دلیل این هم پایی که نشان دهنده ی توان زبان پارسی است پدیدآوردن راژمانی ( راژمان = سیستم ) گسترده از وندها و ستاک ها ، بهره گیری از زبان های مادر فارسی و نیز بهره گیری از گویش های ایرانی است . به زبان دیگر ، دکتر حیدری ملایری در فرهنگ خود توانایی زبان پارسی را به اثبات رسانده است . این وبلاگ نخستین و تنها رسانه ی پارسی زبان دکتر حیدری ملایری است . در واقع این بلوگ دالان ارتباطی دوستداران دکتر حیدری ملایری با ایشان است . تازه ترین وِتار ( مقاله ) های ایشان ، متن سخنرانی ها و ... در این مکان نشر داده خواهند شد .

دنبال کنندگان ۵ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
نویسندگان

۴۹ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

وندها: پیشوندها و پسوندها ابزارهای مهمی برای واژه‌سازی در اصطلاح‌شناسی زبان‌های هند-و-اروپایی هستند. اگرچه پارسی وندهای پرشماری دارد اما بسیاری از آنها به طور سنتی کمتر به کار رفته‌اند. بر پایه‌ی کارهای پیشین دیگران و پژوهش‌های خود نویسنده در این زمینه، این فرهنگ وندها را به گستردگی به کار می‌گیرد و خود چند وند تازه به راژمان وندهای پارسی می‌افزاید.(گزاره ی 11-3 پیشگفتار فرهنگ ریشه شناختی اخترشناسی و اخترفیزیک)/ در زیر وندهای به کار رفته در فراوا (فرهنگ ریشه شناختی اخترشناسی و اخترفیزیک) آمده است.

جدول شماره ی یک

پارسی
گونه لاتین
پارسی
گونه لاتین
-آت پسوند -ate -یی، -پذیر
پسوند
able, -ble, -ible
ا-، ان-؛ بی-؛ نا- پیشوند a- - آسا
پسوند -aceous
انسان- پیشوند anthropo- -ای، -ور، -مند پسوند
-al
پاد-
پیشوند anti-, ant- -آل* پسوند -al
 -ایک پسوند


-ics
   

-اگی، -ایگی، -آیی پسوند -ance
پرا-، پارا-
پیشوند para- -یی  
پسوند -ar
پوروا-
پیشوند proto- ی- پسوند -ary


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۴ ، ۱۸:۵۵
مجتبی ذوالفقاری

راژمان (râžmân) برابر system در زبانهای اروپایی. واژه‌ی اروپایی گرفته شده است از لاتین systema «آراست، ترتیب» از یونانی systema «با هم آراسته»، از -syn (همریشه با) «هم-» + ستاک histanai (همریشه با) «ایستاندن»، ریشه‌ی پوروا-هند-و-‌اروپایی -sta* «ایستادن». راژمان از راژ، از اوستایی -raz، فارسی باستان -rad «آراستن، نظم دادن» + پسوند اسم‌ساز -مان که در واژه‌های سازمان، ساختمان، زایمان، چایمان و دیگرها به کار رفته. این واژهای اوستایی و فارسی باستان همریشه‌اند با سانسکریت -raj «فرمان راندن، اداره کردن، هدایت کردن»، یونانی oregein «گستردن»، لاتین rego «راه بردن»، پوروا-هند-و-‌اروپایی -reg* «راست رفتن، راست کردن». در فارسی نوین شمار بسیاری واژه از -raz و -rad می‌آیند: راست، آراستن، راشت (افراشتن)، رج، رژ، رژه، رده، راده، ردیف؟، (در قمی) رچ rec «ردیف، رده،» (در لری) رزگ rezg «ردیف، صف»، ریس، ریسه، رسته، رای (در آرایش، رایانه، رایانگر)، و دیگرها.


۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۴ ، ۱۸:۴۰
مجتبی ذوالفقاری
نپاهش (nepâheš) برابر رصد و observation. واژه‌ی اروپایی از لاتین observationem «پاسداری، پاس، نگاهداری»، از observare «پاس‌داشتن، پاییدن، نگاه‌داشتن»، از -ob «بر، به» + servare «پاییدن، نگاه‌داشتن». نپاهش از پیشوند -ne و ستاک فعلی پاه-. پیشوند -ne، که در واژه‌های فارسی نگاه، نشستن، نهفتن، نفرین برجا مانده از فارسی باستان و اوستایی -ni می‌آید ( ارمنی -ni، ایرلندی کهن -ne، ایسلندی کهن -nidhr، آلمانی -nieder، پوروا-هند-و-‌اروپایی -ni*، به معنای «به سوی، به پایین، پایین»). پاه که دیسه‌های دیگرش پای- (پاییدن) و پاس (در گیلکی فعل پاستن) هستند به معنای «نگاه کردن، حراست کردن» است. از فارسی باستان و اوستایی -pâ یا -pây «نگهبانی کردن، پاس داشتن». همچنین، نپاهشگاه در برابر observatory و رصدخانه.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۴ ، ۱۸:۳۸
مجتبی ذوالفقاری

وضعیت اصطلاح‌شناسی در زمینه‌ی اخترشناسی و اخترفیزیک و به طور کلی فیزیک در زبان پارسی به هیچ روی رضایت‌بخش نیست. چنین وضعی زبان پارسی و گذشته‌ی درخشان فرهنگ ایرانی را نمی‌زیبد. داتار آرزو دارد که در بهبود این وضع سهمی ادا کند و امیدوار است که این اقدام دیگران را فراخواند تا این خویشکاری مهم را به عهده بگیرند. ژرفانه به سبب‌های کاستی‌ها بیندیشند و راه‌حل‌هایی بیایند تا اصطلاح‌شناسی اخترشناختی پارسی را غنی سازند و گسترده‌‌تر زبان پارسی را.
برای رویارویی با این چالش زبانی، باید همه‌ی توانمندی‌های زبان پارسی را به کار بست نه تنها میراث ادبی نوین آن را. فزون بر به کارگیری منبع‌های پارسی میانه (یا پهلوی از حدود ۳۰۰ پ.م. تا ۷۰۰ م.)، پارسی باستان (از ۶۰۰ تا ۳۰۰ پ.م) و اوستایی (از ۲۰۰۰ تا ۳۰۰ پ.م)، ابزارهای زبانیک دیگری نیز برای به هدف رسیدن لازم اند. گنجینه‌ی گویش‌های گوناگون پارسی کمک بزرگی خواهد بود. این گویش‌ها گاه دیسه‌های هند-و-اروپایی بسیار کهنی را حفظ کرده‌اند که در پارسی ادبی یا رسمی امروزی وجود ندارند. حتا گاه واژه‌هایی در آنها دیده می‌شوند که یادآور ریشه‌های پوروا-هند-و-اروپایی هستند، واژه‌هایی که همتاهای پارسی باستان و اوستایی آنها به ما نرسیده‌اند (نگاه کنید به یادداشت‌ها). گویش‌های پارسی کان‌هایی پرگوهرند که افسوس‌مندانه تا کنون به اهمیت‌شان در توانمندسازی زبان پارسی توجه چندانی نشده است.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۴ ، ۱۸:۲۷
مجتبی ذوالفقاری

در پارسی واژه‌ای هست که در بسیاری گویش‌ها به کار می‌رود ولی در زبان رسمی دیده نمی‌شود. این واژه «آلِش» (āleš) است به چمارِ (معنی) «عوض، بدل». به این نمونه‌ها آتانِش (توجه) کنید:

آلش (āleš) = عوض (آشتیانی)
آلش کردن = عوض کردن (آشتیانی)
ا‌لش (aleš) = عوض به جای دیگر (تاتی، تالشی)
آلش = دادوستد، مبادله، تعویض (تبری)
آلشا کردن = عوض کردن (تبری)
آلشا کردن، آلش هاکردن = عوض کردن (تبری)
آلش = جفت رحم پس از زایمان (تبری)
آلو (ālu) = جفت زایمان (تبری)
الش (aleš)، الیش (ališ) = عوض، بدل (تربت حیدریه‌ای)
الیش کردن = عوض کردن، لباس عوض کردن (تربت حیدریه‌ای)
آلش (ālaš) = عوض (سنگسری)
آلیش (āliš) = عوض (سمنانی)
آلُش (āloš) = عوض (لاسگردی، سرخه‌ای)
الش (aleš) = عوض، بدل (قاینی)
الش کرده = عوض کردن، بدل کردن (قاینی)
آلش (āleš) = عوض (کرمانی)
آلش کردن = عوض کردن (قمی)
آلشی = عوض، اشتباهی (قمی)
آلِشت (ālešt) = عوض (لری)
آلِشت کِرده (ālešt kerde) = عوض کردن (لری)
آلِشتی = بچه‌ی نحیف، عوض شده توسط اجنه (لری)
آلِشت = عوض (لکی)
آلِشت کردن = عوض کردن چیزی با چیز دیگر (لکی)
الیش (ališ) = عوض، تبدیل (هزارگی، افغانستان)

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۲۳
مجتبی ذوالفقاری

در برخورد با واژگان عربی زبان پارسی چه باید کرد ؟

پرسشی که پاسخ به آن، نیازمندِ آتانش(توجه) به همه ی نمودهای فرهنگ ایرانی است. البته پیشتر می بایست برآیه(نتیجه) و پی آمد هر پاسخ را نیز در نگر آورد و بررسید. گروهی پاسخ این پرسش را پاکسازی 100 درسدی زبان پارسی از واژگان تازی می دانند. گروهی نیز برخوردی دگرسان(متفاوت) دارند. از دید من نخستین گروه باید به این پرسش که با بیرون راندن همه یا بیشینه ی واژگان تازی از زبان پارسی چه پیش خواهد آمد بیندیشند و دومین گروه (که گاه واژگان تازی را بر واژگان پارسی برتری می دهند) به این که فزونی و انبوهی این واژگان چه بر سر زبان پارسی می آورد.

پاسخ گروه دوم روشن است. این شیوه ی برخورد با زبان تنها به ناتوان تر شدن و سرانجام نابودی آن می انجامد. فرهنگستان کنونی را می توان بزرگ ترین و برجسته ترین هموند(عضو) این گروه دانست. نهادی که دیری است راه به بیراهه برده و پادکام(علی رغم) داشتن پشتوانه های گرانسنگی چون فرهنگستان یکم و دوم نتوانسته داد کار را آن چنان که شایسته است بدهد.

در درونِ نخستین گروه می توان دو زیرگروه را دید. یک کسانی که با انگیزه های ملی گرایانه به دنبال پالایش زبان پارسی هستند. دو دیگر کسانی که فزون بر حس ملی گرایی کار خود را بر برهان ها و رایَن(دلیل) های استوار دانشی قرار می دهند. نخستین زیرگروه، زبانی را می جویند که هیچ واژه ی بیگانه ای (به ویژه تازی) در آن نباشد. این گروه به این که باید کارهای نیک گذشتگان را سپاکید باور دارند اما آن را به درستی درنیافته اند. درنیافته اند که زدودن 100 درسدی زبان پارسی و یا دستکم بیرون راندن بیشینه ی واژگان تازی، بخش بزرگی از فرهنگ و ادب مان را از ما خواهد گرفت. بوستان و گلستان سعدی، مثنوی مولانا، سروده های نظامی، زاکانی و ... نمونه هایی از « از دست رفته ها » خواهند بود.

دومین زیرگروه که « دکتر محمد حیدری ملایری » یکی از رهبران آن به شمار می رود بر این باور است که ساختن ترم های نو امکان های بیشتری را به پارسی زبان ها می بخشد و این نباید به معنای دور انداختن همه ی واژگان پیشین باشد. ایشان در بخشی از وِتار(مقاله) چرا به واژه‌های «ازداییدن» و «ازدایش» نیاز داریم؟ چنین می آورند:


کاربرد «ازدایش» برای information زندگی را آسان تر می کند، زیرا به تنهایی همه ی معناهای عبارت زمخت «اطلاع، اطلاعات، اطلاع رسانی، اطلاع گیری» را دربر دارد. فزون بر این، فارسی از فعل بسیط ازداییدن برخوردار می شود که به آن سخت نیازمند است. این گزینش، هم چنین به ما امکان می دهد برای informatic (ازداییک) و رشته های وابسته به نگره ی ازدایش برابرهای توانا و زیبایی داشته باشیم. البته این به معنای آن نیست که ما واژه ی «اطلاع» را به دور می اندازیم. وقتی مولوی را می خوانیم:



طمع لوت و طمع آن ذوق و سماع
مانع آمد عقل او را ز اطلاع

یا این بیت اسیر لاهیجی را:

واعظ نادان چه گوید از جمال روی دوست؟
چون به سرّ این سخن هرگز نبودش اطلاع

 


باید معنای این واژه را برای لذت بردن از ادبیات کلاسیک فارسی بدانیم.


 البته این به معنای دست برداشتن از پالایش زبان نیست که به معنای روی آوردن به میانه روی در این راه است. نکته ی پایانی اینکه تا آن جا که شدنی است باید در ساخت ترم های نو از زبانمایه های نژاده ی پارسی بهره برد.  مجتبا ذوالفقاری

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۴ ، ۰۳:۳۸
مجتبی ذوالفقاری

ترا یکی از پیشوندهای پرکاربرد پارسی است. این پیشوند را فرهنگستان دوم از لابلای واژگان فراموش شده ی زبان های باستانی ایران بدر کشید و از آن در ساخت بسیاری ترم های دانشی بهره برد. ترا به چِمار (معنی) از این سو به آن سو است و در برابر Transe لاتین به کار می رود. ترم های زیر با بهره گیری از این پیشوند ساخته شده اند.


ترابری : از این سو به آن سو بردن،  حمل و نقل
ترانما   : چیزی که آن سویش نمایان باشد. شفاف
ترامون : اندازه ای از این سو به آن سو، قطر
تراداد : آن چه از آن سوی تاریخ (گذشته) به این سو (اکنون) رسیده است. رسم
تراگسیل : گسیل داشتن از این سو به سوی دیگر، انتقال
تراوژ : ترا + وژ، ورتایِ واز (در پرواز) هموگِ transfer
ترافرازنده : استعلایی، آن چه به بالا می رود. ترا + فرازنده (بالارونده)
ترانهادن : از این سو به آن سو نهادن
ترادیس : از این دیس (فورم) به آن دیس(دیس یافورم دیگر) رفتن
ترازبانش : از این زبان به زبان دیگر شدن، ترجمه
تراتاب : ویژگی ای از ماده که گذر نور از خود را می پرزامد، اما نه به گونه ای که چیزهایی که در سوی دیگرش قرار دارند به خوبی دیده شوند.

۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۴ ، ۰۲:۲۲
مجتبی ذوالفقاری